- بی مضایقه (مُ یَ / یِ قَ / قِ)
مرکب از: بی + ما + حصل، فعل عربی، بی نتیجه و حاصل. بی فایده، خالی از سکنه و اهالی:
جهان سر بسر پاک بی مرد گشت
بر این کینه پیکار ماسرد گشت.
فردوسی.
شوند انجمن کاردیده مهان
در آن رزم بی مرد گردد جهان.
فردوسی.
- بی مرد و مدد (زنی...) ، زنی بی کس. (یادداشت مؤلف)
جهان سر بسر پاک بی مرد گشت
بر این کینه پیکار ماسرد گشت.
فردوسی.
شوند انجمن کاردیده مهان
در آن رزم بی مرد گردد جهان.
فردوسی.
- بی مرد و مدد (زنی...) ، زنی بی کس. (یادداشت مؤلف)
